«این ماشین شبیه مال من است. . . این خودروی من است!’ من فریاد زدم. – دوقلو شهرستانها


زندگی همانطور که می دانیم

داستان MILAN MACKOVAC: «هنگامی که پسرم را در ساکرامنتو ملاقات کردم، صبح شنبه بیدار شدم تا به خواربارفروشی بروم. وقتی به در خروجی پارکینگ رسیدم متوجه شدم کیف پولم را ندارم. ماشینم را در خیابان کنار مسیری که از پارکینگ کوتاهتر بود پارک کردم.

«وقتی برگشتم، ماشینم جایی نبود که فکر می‌کردم آن را رها کرده باشم. به اطراف نگاه کردم تا مطمئن شوم چون کم کم داشتم فراموش می کردم.

«البته او آنجا نبود. به سرقت رفته. من هم این ماشین را خیلی دوست داشتم. اولدز 88 که چندین سال رانندگی کردم هیچ وقت مشکلی نداشت.

با پلیس تماس گرفتم، مدارک را انجام دادم و با شرکت بیمه تماس گرفتم. در هر صورت من برای گرفتن یک پیکاپ آماده بودم. این به تصمیم گیری برای درمان سم کمک کرد.

«صبح روز بعد من و پسرم در بلوار در حال رانندگی بودیم که ماشینی از روی ما رد شد. او وارد خط ما شد و من به پسرم گفتم: «آن ماشین شبیه مال من است. . . این خودروی من است!’ من فریاد زدم. سریع با پلیس تماس گرفتم. گفتند پشت ماشین بنشینیم و تحت هیچ شرایطی به راننده دست نزنیم.

«آنها بالاخره به پمپ بنزین رفتند و پارک کردند. دو نوجوان پیاده شدند و وارد مغازه شدند. ما جلو رفتیم و پارک کردیم تا مانع خروج آنها شویم. پلیس خیلی زود سر رسید و دختران را پس از سوار شدن به ماشین بازداشت کردند.

«پس از صحبت های طولانی و تهیه گزارش، پلیس گفت که می توانم بروم. آنها در هزینه یدک کش صرفه جویی کردند. اما نمی دانستم ماشین را چگونه روشن کنم. یکی از دخترها گفت: من به شما نشان می دهم. او آمد، یک پیچ گوشتی از روی صندلی برداشت و به من نشان داد که چگونه یک ماشین را بدزدم. یک شوت تمرینی زدم و درستش کردم.

“وقتی او برای رفتن بیرون آمد، گفت: “می توانم یک پیچ گوشتی داشته باشم؟” این مال عمه من است.”

هر از گاهی

ماشین کلاسیک سبز

JOHN IN HYLAND می نویسد: «موضوع: خلاص شدن از شر رادیو AM؟

اخیراً، بسیاری از خودروسازان استفاده از رادیوهای AM را در خودروهای الکتریکی خود متوقف کرده‌اند. آنها ادعا می کنند که موتورهای الکتریکی با کیفیت صدای رادیو تداخل دارند.

“مدافعان AM می گویند که برای هشدارهای ایمنی عمومی لازم است و یک انجمن عالی برای رادیو گفتگو است (تا حد زیادی به لطف راش لیمبو!).

بحث در مورد پایان دادن به رادیو AM باید توجه علاقه مندان به خودروهای کلاسیک را در همه جا جلب کند. برای طبقه‌بندی خودروهای اورجینال، خودروهای دهه 1950 و قدیمی‌تر باید یک رادیو اصلی واقعی داشته باشند یا اصلاً رادیو نداشته باشند!

خودرویی که در تصویر مشاهده می‌کنید، یک پلیموث کوپه ویژه لوکس محصول 1948 است. من حدود 15 سال مالک آن بودم. من آن را در داکوتای جنوبی پیدا کردم. من آن را به مردی فروختم که با یکی بزرگ شده بود و واقعاً آن را می خواست!»

بخش چیزهای مرتب . . بگذارید دپارتمان کیک بخورند

کیکی با لون که از چشمانش لیزر پرتاب می کند

گریگوری جی. از Dayton’s Bluff می نویسد: «این هم یک پای دیگر که توسط خواهرزاده ام امی درست شده است. این لون لیزری معروفی است که می‌توانست بخشی از طرح جدید پرچم ایالت مینه‌سوتا باشد، اما در عوض به کارت کتابخانه‌ای با نسخه محدود از کتابخانه عمومی سنت پل رسید.

برای دیدن دنیا

از WAYNE NELSON از Forest Lake: «موضوع: فقط گرم نگه داشتن.

می خواهم این تصاویر را با خوانندگان «وی وی» به اشتراک بگذارم.

«در اینجا تعدادی از عکس های پرنده مورد علاقه من است که چند سال پیش از پنجره ایوان جلویی ام گرفتم. آنها یک جیه آبی را نشان می دهند که در حمام پرندگان گرم هنگام طوفان برف نشسته و در حال استراحت و گرم شدن است.

به نظر می رسد که او واقعاً آرام است و از یک حمام آب گرم لذت می برد.

آبی جی آبی جی آبی جی

سرگرمی بالا. . . بخش زیرنویس

COS ON THE EAST SIDE می نویسد: «موضوع: صدای موسیقی.

«اخیراً یک فیلم بسیار عجیب به میزبانی Svenguli در MeTV تماشا کردم. این “مسافران زمان” بود که در سال 1964 منتشر شد. من مطمئن نیستم که چگونه در 60 سال گذشته هرگز با این فیلم روبرو نشده ام، اما ندیده ام. نمی دانم اسمش را خوب یا بد بگذارم، اما قطعا جالب بود.

اما این یک نقد فیلم نیست. در عوض، این یک بررسی زیرنویس است. من معتقدم که این موضوع قبلاً به دلیل تفسیر غیرمعمول دیالوگ در صفحه پیام مطرح شده است. اما این بار نه. چیزی که توجه من را جلب کرد زیرنویس هایی بود که موسیقی را توصیف می کرد. معمولاً زیرنویس‌ها چیزی کسل‌کننده مانند «موسیقی ارکسترال تاریک» یا «موسیقی روشن» و غیره می‌گویند. اما نه این توصیفات موسیقایی. نمی‌دانم چه کسی آنها را اختراع کرده است، اما آن شخص برای خلاقیت سزاوار نوعی جایزه است.

«بدون مقدمه، تا آنجایی که بتوانم توضیحاتی را فهرست می‌کنم. میدونم بیشتر بود هر کدام از آنها قبل از کلمه “موسیقی” آمده است. اینها عبارتند از: شاد، محبت آمیز، دست و پا چلفتی، محبت آمیز، نشاط آور، روشن، با ابهت، جذاب، لرزان، ناامید کننده، سلطه جو، سوزان، وحشت زده، وزوز، تهدیدآمیز، عصبی، تب دار، درخشان، گیج کننده، حساس، لرزان، هذیان آور، سرخورده مجموعه، دویدن، لمس کردن، مهم، سنگین، خزنده، گیج کننده، ناامید، گیج، تاریک، مضطرب، ترسناک، شیدایی، رقت انگیز، غمگین، برازنده، جذاب، شهوانی، محدود، نگران و متفکر.

همه منتقدان! . . . بخش سرفصل

ایمیل از DONALD: «موضوع: تیتر هوشمندانه.

“بعد از اینکه دوقلوها 15 بار در افتتاحیه خانه خود ضربه زدند، تیتر صفحه اول Sports در پایونیر پرس بود: “بهار واقعی”.

مسافران

BILL OF THE RIVER LAKE: «موضوع: سورپرایز کمپینگ.

من و همسایه‌ام در مورد تجربیات گذشته کمپینگ RV صحبت می‌کردیم.

بسیاری از فروشگاه‌های والمارت در چندین ایالت به خودروهای سواری اجازه می‌دهند که یک شب در «40 پشتی» خود پارک کنند. این یک برد-برد است، زیرا برای کسب و کار آنها خوب است و به افراد خسته یک شب رایگان اجازه می دهد.

«چند سال پیش، همسایه‌ام در یک والمارت در مونتانا توقف کرد و به فروشگاه رفت تا اجازه پارک در زمین خود را بخواهد.

کارمند مودب والمارت گفت بله، اما دوست من «نتوانست بیشتر از دو هفته بماند.

«البته صبح روز بعد همسایه برای ادامه سفر خود در آنجا نبود.

“خواهش میکنم! تا زمانی که نپرسی هرگز نمی‌دانی.»

شوخی های احمقانه مشتری

RASTY از سنت پل: «برای خرید بلیط بخت آزمایی شمال 5 به پمپ بنزین رفتم، یکی برای امشب و یکی برای قرعه کشی بعداً امشب. گفتم: “من شمال 5 را می خواهم، لطفاً دو تساوی.”

تازه کار یک صندوقدار باتجربه داشت. یک صندوقدار باتجربه گفت: “وقتی مشتری “دو قرعه کشی” را درخواست می کند، شما این دکمه و سپس این دکمه را فشار دهید. او یک بلیط با همان مجموعه اعداد اما با دو تاریخ قرعه کشی متفاوت دریافت می کند.

“شاید او کمی کشدار باشد، همانطور که فکر کردم او گفت: “وقتی مشتری “دو کشو” را می خواهد. . “

“فکر کردم باید کمی برای کارآموز توضیح دهم، بنابراین به او گفتم، “اگر مشتری “دو کشو” بخواهد، به این معنی است که او به کتانی جدید نیاز دارد. به زودی!’

خانم‌های مسن‌تر فکر می‌کردند که خنده‌دار است و با خنده می‌گفتند: فکر نمی‌کنم کشو داشته باشیم.

“گفتم، “اوه، فکر می کنم، شما می دانید، همانجا!” و به چرخ نخ ریسی اشاره کرد که شال و کلاه و دستکش داشت. [Bulletin Board interjects: Hmmmmmmmm?]

“زن کوچکتر نخندید، فقط ابروهایش را بالا انداخت و چشمانش را گرد کرد. او احتمالا فکر می کرد که یکی دیگر از شوخی های احمقانه پدر. [Bulletin Board muses: Or, perhaps, “Please, God, don’t let this doofus win the lottery!”]

من از آنها تشکر کردم – و وقتی بیرون آمدم هنوز می توانستم صدای قهقهه پیرزن را بشنوم.

تحقیرهای سنی

DARRIMAN از پرسکات، WI: «موضوع: بازی هایی که مردم بازی می کنند.

من و رانابوت دیروز دوباره تنیس بازی کردیم. هیچ بک هند یا آس در مسابقه ما وجود ندارد. همچنین هیچ راکت یا توری وجود ندارد. تحویل محکم اما ظریف است. هیچ چیز خارج از محدوده نیست (تنها خطوط سفید خطوط برای پارک خودروها هستند).

«در سن ما، هر ست یک روال ناله و غرغر کوتاه و جیر جیر است که شامل سوار و پیاده شدن ماشین پارک شده ما می شود – و در انجام این کار، هر حرکت را با صدای بلند و تاکیدی UFF اعلام می کنیم. . . AHH. . . UFF. . . اه اه! و وقتی تمام شد، نمره همیشه عشق است.”

جایی که ما زندگی می کنیم

AL B از هارتلند: «قانون ایالتی رانندگان در جاده‌های روستایی را ملزم می‌کند که دست‌های خود را تکان دهند. خب دقیقا قانون نیست، اما از ما انتظار می رود که همسفر را بشناسیم. برای غریبه ها و غریبه ها دست تکان می دهیم. هیچ کس نمی خواهد دیگری فکر کند که برای شلوارش بزرگ شده است.

«نشانه مشخص من انگشت اشاره است که در یک موج تک رقمی کشیده شده است. پدرم آن تلنگر را به من وصیت کرد. من موج دو انگشتی را امتحان کردم، اما کمی خودنمایی به نظر می رسید. برخی از سوینگرها از تمام بازوی خود استفاده می کنند تا مطمئن شوند که مردم می دانند که خودخواه نیستند. شما از این طریق بیشتر ورزش می کنید – و این چیز خوبی است، زیرا احتمال بیشتری وجود دارد که سیب زمینی سرخ کرده اضافی پیدا کنیم تا تمرین در ماشین. برخی دیگر دستشان را تکان می دهند، انگار شیشه جلو را پاک می کنند، به نشانه این که گیر نکرده اند.»

مادربرد دائمی

کیتی اس از سنت پل: «موضوع: ما در یک ماجراجویی هستیم!

“وقتی اوضاع به سمت جنوب پیش می رفت و ناامید می شد (و من در مورد آن ناله می کردم)، مادرم با خوشحالی اعلام می کرد: “ما در یک ماجراجویی هستیم!” به مرور زمان فهمیدم که او لاستیک پنچر را عوض می‌کند یا هر کاری که می‌تواند برای رفع این وضعیت انجام می‌دهد. همانطور که نویسنده کتاب اخیر چارلی ممکن است بگوید، مامان بیشتر از اینکه یک بازمانده باشد، شکوفا بود.

او من را تشویق کرد که مخترع شوم زیرا همیشه می خواست حق اختراعات را ثبت کند – و این برای یک زن در آن زمان نادر بود. من هرگز چیزی را ثبت اختراع نکرده ام، بنابراین این هدف را به نوادگان او منتقل می کنم تا او را گرامی بدارم. من حدس می‌زنم برخی از جرقه‌ها و تدبیر او ادامه یافته است و همه ما (از جمله مادر) افتخار می‌کنیم.

از قضا، بعد از اینکه این مطلب را در مورد مادر باهوشم نوشتم، یک تصادف وحشتناک در بالتیمور به پل کی آسیب رساند و چندین کارگر را که در هنگام برخورد روی آن بودند کشته شدند. متوجه شدم که سعی می‌کنم رویه‌هایی را توسعه دهم که به بقای کارگران بیشتری کمک کند. من حدس می‌زنم که از تلفن‌های همراهمان می‌توانیم از Amber Alerts کپی کنیم – با هشدارهایی به زبان انگلیسی و اسپانیایی. بر اساس هشدارهای دوره‌ای در مورد رانندگی روی یخ نازک، می‌توانیم به کارگران دستور دهیم از روی پل‌ها با درها و پنجره‌های باز بپرند.

و در آخر با کپی برداری از سخنان خواهر معلم مادرم، از همه کسانی که خبر چنین حادثه ای را می شنوند، می خواهم که چشمان خود را ببندند و برای دست اندرکاران آن دعا کنند. زیرا، به نقل از جوآن بائز، “آنجا، فراتر از ثروت، من یا تو برو.”

عنوان روز: شوخی های پدر خنگ

داستان های شما خوش آمدید آدرس BB.onward@gmail.com است.

دیدگاهتان را بنویسید